خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

10 روان‌شناس برتر جهان

روان‌شناسی رشته بسیار گسترده‌ای با موضوعات مختلف است. با نگاهی به نظریات معروفترین متفکران روان‌شناسی، این گستردگی و تنوع افکار به خوبی قابل مشاهده است.

بر اساس مطالعه‌ای که در ماه جولای 2002 در مجله معتبر Review of General Psychology به عمل آمد، 99 روان‌شناسی که بیشترین تاثیر را بر این رشته بر جا گذاشته‌اند، شناسایی و رده‌بندی شدند. این رده‌بندی براساس سه عامل صورت گرفت: بسامد ارجاع در مجلات علمی، ارجاع در کتاب‌های درسی و نظرخواهی از 1725 عضو انجمن روان‌شناسی آمریکا.

10 روان‌شناس برتر این لیست به قرار زیر بودند. این افراد نه تنها از معروفترین متفکران روان‌شناسی هستند بلکه همگی نقش مهمی در تاریخ روان‌شناسی و سهم عمده‌ای در شناخت ما نسبت به رفتار انسان‌ها ایفا کرده‌اند:

*****************************

1- بی. اف. اسکینر ( B.F. Skinner )
     (1904-1990)

این روان‌شناس آمریکایی یکی از رهبران نظریه رفتارگرایی ( behaviorism ) است. کارهای او در زمینه روان‌شناسی تجربی او را یکی از تاثیرگذارترین روان‌شناسان تاریخ نموده و روش‌های درمانی بر پایه نظریه‌های او هنوز در سطح گسترده‌ای مورد استفاده است.


2- زیگموند فروید ( Sigmund Freud )
     (1856-1939)

وقتی صحبت از روان‌شناسی می‌شود، بسیاری از مردم به یاد این روان‌شناس آلمانی می‌افتند. کارهای او این عقیده را تقویت کرد که تمام بیماری‌های روانی دلایل فیزیولوژیک ندارند. او همچنین شواهدی دال بر این که تفاوت‌های فرهنگی دارای تاثیر بر روی روان‌شناسی و رفتار است ارائه نمود. کارهای او به شناخت بهتر ما از شخصیت، روان‌شناسی بالینی، رشد انسان و ناهنجاری‌های روانی، کمک شایانی نموده است.


3- آلبرت بندورا ( Albert Bandura )
     (1925-)
کارهای این روان‌شناس کانادایی، بخشی از انقلاب «شناخت در روان‌شناسی» است که از اواخر دهه 1960 شروع شد. نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا بر اهمیت یادگیری مشاهده‌ای، تقلید و مدل‌سازی، تاکید گذاشت.



4- ژان پیاژه ( Jean Piaget )
     (1896-1980)

کارهای این روان‌شناس سوئیسی تاثیر عمده‌ای بر روان‌شناسی، به ویژه درک ما از رشد فکری و ذهنی کودکان، داشته است. پژوهش‌های پیاژه به توسعه روان‌شناسی رشد، روان‌شناسی شناخت، معرفت‌شناسی ژنتیکی و اصلاح روش‌های آموزشی، کمک شایانی نموده است. آلبرت اینشتین درباره مشاهدات پیاژه در مورد رشد فکری و ذهنی کودکان و فرایند تفکر چنین گفته است: «این کشفی است که آنقدر ساده است که فقط به فکر یک نابغه می‌رسد.»


5- کارل راجرز ( Carl Rogers )
     (1902-1987)

تاکید اصلی این روان‌شناس آمریکایی بر تاثیر شگفت توانائی‌های بالقّوه انسان بر روان‌شناسی و آموزش است. کارل راجرز یکی از مهمترین متفکران انسان گراست و روش درمان ابتکاری او که به «درمان راجرین» معروف است، تاثیر عمده‌ای بر روش‌های درمانی داشته است.

 


6- ویلیام جیمز ( William James )
     (1842-1910)

از این روان‌شناس و فیلسوف معروف، غالباً به عنوان «پدر روان‌شناسی آمریکا» یاد می‌شود. کتاب درسی 1200 صفحه‌ای او به نام «اصول روان‌شناسی»، مهمترین منبع کلاسیک درسی بود و درس‌ها و نوشته‌های او کمک شایانی به تثبیت روان‌شناسی به عنوان یک علم کرد. او در طی 35 سال تدریس خود، تاثیر بسیاری بر روی روان‌شناسان اوایل قرن بیستم گذاشت.


7- اریک اریکسون ( Erik Erikson )
     (1902-1994)

نظریه این روان‌شناس آلمانی درباره «رشد روانی- اجتماعی» علاقه‌مندی و تحقیقات بسیاری را در زمینه رشد انسان در دوره حیاتش به وجود آورد. اریکسون که از همکاران آنا فروید (دختر زیگموند فروید) بود، از طریق کشف رشد در طول حیات، شامل دوران کودکی، بلوغ و پیری، به توسعه نظریه روانکاوی کمک بسزایی نموده است.


  8- ایوان پولوف ( Ivan Pavlov )
       (1849-1936)

این روان‌شناس روسی با تحقیقاتش در زمینه واکنش‌های شرطی، به پیدایش رفتارگرایی در روان‌شناسی کمک شایانی نموده است. روش‌های تجربی پاولوف در تغییر روش روان‌شناسی از درون‌نگری و سنجش ذهنی به معیارهای عینی رفتاری، تاثیر عمده‌ای داشته است. پاولوف در سال 1904 برنده جایزه نوبل روان‌شناسی شد.


9- کرت لوین ( Kurt Lewin )
     (1890-1947)

از این روان‌شناس آلمانی به عنوان پدر «روان‌شناسی اجتماعی مدرن» نامبرده می‌شود زیرا او یکی از نخستین کسانی بوده است که روش‌های علمی و تجربه را برای نگریستن به رفتارهای اجتماعی به خدمت گرفته است.

 


10- به انتخاب خواننده
آخرین مکان این لیست را خالی می‌گذاریم تا خواننده، مناسب‌ترین فردی را که خودش ترجیح می‌دهد در این مکان قرار دهد!

 
   

نقل قول‌هایی از روان‌شناسان بزرگ


 
  * ویلیام جیمز (1842-1910)
  •   بسیاری از مردم فکر می‌کنند در حال فکر کردن هستند در حالی که مشغول   بازآرایی و تنظیم پیشداوری‌ها و تعصباتشان هستند.
  •   پذیرش آنچه اتفاق افتاده است، نخستین گام در غلبه بر پیامدهای هر بدشانسی   است.
  •   فلسفه، والاترین و بدیهی‌ترین خواسته بشر است.
  •   عقل سلیم و شوخ‌طبعی، هر دو یک چیزند که با سرعت‌های متفاوت حرکت می‌کنند. شوخ‌طبعی، همان   عقل سلیم با دور تند است!
  •   هر کس باید برای تمرین، هر روز حداقل دو کاری که از آنها نفرت دارد را انجام دهد.
  •   انگیزه نهانی تمام کارهایی که اغلب مردم می‌کنند این است که چگونه شادی به دست آورند، چگونه آن را   نگه دارند و چگونه آن را بهبود بخشند.
  •   هنر «عاقل بودن» عبارت است از هنر آگاهی از این که از چه چیزهایی چشم‌پوشی کنید.
  •   تنها یک دلیل برای شکست انسان وجود دارد و آن کمبود ایمان فرد به خودِ واقعی‌اش است.
  •   همه ما آمادگی داریم تا به دلایلی کارهای وحشیانه و غیرمتمدنانه انجام دهیم. فرق بین یک آدم خوب و یک   آدم بد در انتخاب آن دلیل است.
  •   عمیق‌ترین اصل طبیعت انسان، اشتیاق و میل شدید او به قدردانی شدن است.

*****************************

*  آلبرت بندورا (1925-)

  •   اعتماد به نفس ضرورتاً تضمین‌کننده موفقیت نیست ولی عدم اعتماد به نفس   مطمئناً باعث شکست می‌شود.
  •   مردم نه تنها با تعمق کردن، درک بهتری به دست می‌آورند بلکه می‌توانند تفکر خود را   نیز ارزیابی کرده و تغییر دهند.
  •   آدم موثر و اثربخش کسی است که آینده‌اش را می‌سازد نه این که آن را پیش‌بینی   کند.
  •   کسانی که به توانائیهای خود اعتقاد و اطمینان دارند به کارهای دشوار به صورت چالش‌هایی می‌نگرند که   باید بر آنها پیروز شوند نه به صورت تهدیدهایی که باید از آنها اجتناب کند.
  •   ما آدمها بیشتر روی نظریه‌های شکست سرمایه‌گذاری می‌کنیم تا نظریه‌های پیروزی.

*****************************

*  کارل راجرز (1902-1987)

  •   وقتی به دنیا نگاه می‌کنم، بدبینم ولی وقتی به مردم نگاه می‌کنم، خوش‌بینم.
  •   تنها آدم فرهیخته کسی است که یادگرفته باشد چگونه یاد بگیرد و تغییر کند.
  •   جوهر و ذات خلاقیت، تازگی و نوبودن آن است و در نتیجه، ما استانداردی برای   قضاوت درباره آن نداریم.
  •   تجربه برای من بالاترین اولویت را دارد. معیار صحّت و اعتبار هر چیز، تجربه خود من   است. نظرات افراد دیگر، و حتی ایده‌های خودم نیز به اندازه تجربیاتم اعتبار ندارند.
  •   برای کسی که کاملاً در برابر تجربیات جدید راحت (باز) است و حالت تدافعی نمی‌گیرد، هر لحظه، می‌تواند   سرشار از تازگی باشد.
  •   در ابتدای کارم این سوال را از خود می‌پرسیدم که: «چگونه می‌توانم این فرد را درمان کنم یا تغییر دهم؟»   اکنون این سوال را بدین صورت تغییر داده‌ام که: «چگونه می‌توانم رابطه‌ای با این فرد برقرار کنم که او بتواند   از این رابطه برای رشد شخصی خودش استفاده کند؟»
  •   من رفته رفته به یک نتیجه‌گیری بدبینانه و منفی درباره «زندگی خوب» رسیده‌ام. به نظرم می‌آید که زندگی   خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرایند است. یک جهت است نه یک مقصد.

*****************************

*  زیگموند فروید (1856-1939)

  •   سوالی که هرگز بدان پاسخ داده نشده است و خود من نیز علیرغم سی سال   تحقیق و مطالعه برای آن پاسخی نیافته‌ام این است که «خواسته زنان چیست؟»
  •   رابطه بین خود ( ego ) و نهاد ( id ) را می‌توان با رابطه بین سوار و اسب مقایسه   کرد. اسب، تامین‌کننده انرژی و سوار، هدف‌گذار و راهنماست.
  •   خود ( ego )، ارباب خانه خودش نیست.
  •   آدم اکراه دارد که بگوید نیت «شاد بودن انسان» در برنامه «خلقت» جایی نداشته   است.

*****************************

* کرت لوین (1890-1947)

  •   هیچ چیز عملی‌تر از یک نظریه خوب نیست.
  •   اگر واقعاً می‌خواهید چیزی را درک کنید، سعی کنید آن را تغییر دهید.
  •   تجربه به تنهایی تولید دانش نمی‌کند.
  •   فعالیت اجتماعی نیز مثل فعالیت جسمی توسط درک و احساس، راهبری   می‌شود.
  •   یک آدم موفق معمولاً هدف بعدیش را خیلی بالاتر از آخرین دستاوردش قرار نمی‌دهد.
 
 

واقعیت‌ها و افسانه‌ها درباره روان‌شناسی

1- روان‌شناسان می‌توانند ذهن دیگران را بخوانند
این یک افسانه بسیار رایج است که از همان روزهای اولیه روان‌شناسی به وجود آمده است. هیچ روان‌شناس صادقی چنین ادعایی ندارد. البته چون روان‌شناسان یاد گرفته‌اند که به مشاهده رفتار کلامی و غیر کلامی مردم بپردازند، ممکن است قادر باشند که نیات درونی دیگران را، دقیق‌تر از مردم عادی، حدس بزنند.

2- روان‌شناسی جزو «علوم غیبی» است
این حرف کاملاً اشتباه است. روان‌شناسی، مطالعه علمی تجربیات و رفتارهای موجودات زنده به منظور درک اصول حاکم بر این پدیده‌هاست. روان‌شناسی نیز مثل سایر علوم، «پیش‌بینی» و «کنترل» رفتار را هدف قرار داده است.

3- برای تحصیل در رشته روان‌شناسی، فرد باید توانائی‌های فوق‌العاده‌ای داشته باشد
کاملاً اشتباه! هر کس که به این موضوع علاقه‌مند باشد می‌تواند به تحصیل در این رشته و مطالعه روان‌شناسی بپردازد.

4- روان‌شناسان می‌توانند هر کس را با نگاه نافذ خود هیپنوتیزم کنند
نه، هرگز! روان‌شناسانی که آموزش هیپنوتیزم یا هیپنوتیزم درمانی (هیپنوتراپی) را دیده باشند می‌توانند دیگران را، به شرط تمایل و همکاری کامل خود آن‌ها، هیپنوتیزم کنند. تحصیل در رشته روان‌شناسی به تنهایی فرد را قادر به هیپنوتیزم کردن دیگران نمی‌کند.

5- اگر بتوانید کسی را هیپنوتیزم کنید می‌توانید او را به انجام هر کاری وادار کنید
هرگز! حتی تحت هیپنوتیزم عمیق نیز فرد هیپنوتیزم شده از انجام خواسته‌های غیراخلاقی سرباز می‌زند.

6- بیماری ذهنی درمان‌پذیر نیست
زمان عوض شده است. در حال حاضر بیماری‌های ذهنی به نحو موثری با داروها و روش‌های روان‌درمانی که از طریق روان‌پزشکان حاذق و روان‌شناسان بالینی تجویز و اعمال می‌شود درمان می‌گردند.

7- کسانی که دچار بیماری ذهنی هستند خطرناکند
با کمال تعجب معلوم شده است که بیماران ذهنی در مقایسه با مردم عادی، نرخ پائین‌تری از رفتارهای خشونت‌آمیز مانند حمله، تجاوز و قتل را دارا هستند. با وجود این، کسانی که دچار اختلال پارانوئید (شک به دیگران در مورد توطئه علیه آن‌ها) باشند ممکن است برای حفظ خود به دیگران حمله کنند.

8- نبوغ خویشاوند جنون است
نه، چنین ارتباطی در مطالعات تجربی یافته نشده است. از سوی دیگر، مطالعات نشان داده‌اند که کسانی که ضریب هوشی 140 یا بیشتر (مرز نبوغ) داشته‌اند هنگامی که در اواسط دهه چهل عمرشان دوباره مورد ارزیابی قرار گرفته‌اند، نرخ مرگ و میر، ضریب طلاق و نرخ بیماری ذهنی پائین‌تری نسبت به مردم عادی داشته‌اند. بنابراین اعتقاد به این که خلاقیت ونبوغ یک سرش به جنون می‌رسد، افسانه‌ای بیش نیست.
 

لطفا مرا درک کن

«اگر آنچه را که تو می‌خواهی نمی‌خواهم، لطفاً سعی نکن به من بگویی که آنچه که من می‌خواهم اشتباه است. یا اگر من اعتقادی متفاوت با اعتقاد تو دارم، حداقل پیش از آن که دیدگاه مرا تصحیح کنی کمی درنگ کن. یا اگر هیجانات من کمتر یا بیشتر از توست، سعی نکن از من بخواهی که احساس قوی‌تر یا ضعیف‌تری داشته باشم. من حداقل الان از تو نمی‌خواهم که مرا درک کنی. این کار وقتی امکان‌پذیر است که از تلاش برای تغییردادن من به شکل یک نسخه دیگر از خودت دست برداری.
من ممکن است همسر، فرزند، دوست یا همکار تو باشم. اگر اجازه دهی که من خواسته‌ها، هیجانات، اعتقادات و باورهای خودم را داشته باشم، آنگاه ممکن است یک روز در آینده متوجه شوی که من در اشتباه نبوده‌ام. بنابراین نخستین گام در درک من این است که مرا به حال خود بگذاری. منظورم این نیست که به روش من اعتقاد پیدا کنی بلکه می‌خواهم دیگر سرکشی‌های من ناراحت و آزرده‌ات نکند. و در تلاش برای درک من، برای تفاوت‌های من با خودت ارزش قائل شو و نه تنها به دنبال تغییر من نباش بلکه آن تفاوت‌ها را حفظ کن و حتی آن‌ها را پرورش بده.»

این‌ها بخشی از کتاب «لطفاً مرا درک کن» نوشته دیوید کِرسی در سال 1998 است.
آدم‌ها اساساً با یکدیگر متفاوتند. آن‌ها چیزهای مختلفی می‌خواهند و انگیزه‌ها، هدف‌ها، ارزش‌ها، نیازها، قابلیت‌ها، هوس‌ها و درخواست‌های متفاوتی دارند. همچنین اعتقادات، تفکر، شناخت، درک و باورهایشان متفاوت است. و البته نحوه عمل و ابراز هیجاناتشان نیز که بر آمده از خواسته‌ها و اعتقاداتشان می‌باشد، به شدّت با یکدیگر اختلاف دارد.
دیدن این اختلافات کار مشکلی نیست. و دقیقاً همین اختلاف و تنوع در رفتار و نگرش است که در همه ما یک واکنش مشترک را برمی‌انگیزد: با دیدن افراد دیگری که در پیرامونمان هستند و با ما تفاوت دارند چنین نتیجه‌گیری می‌کنیم که این تفاوت رفتار دیگران را عیب و نقص قلمداد کنیم. و وظیفه ما، حداقل در مورد نزدیکانمان، به نظر می‌رسد که تصحیح این عیب و نقص باشد. بنابراین، پروژه اصلی ما این خواهد شد که تمام نزدیکانمان را شکل خودمان بکنیم.
خوشبختانه، انجام این پروژه امکان‌پذیر نیست. تلاش برای قالب‌بندی دیگران به شکلی که ما می‌خواهیم، قبل از شروع به شکست می‌انجامد. مردم نمی‌توانند تغییر شکل دهند، فرقی نمی‌کند که خواست ما برای تغییر آن‌ها به چه اندازه و به چه طریق باشد. شکل و قالب هرکس، ذاتی، عمیق و تغییرناپذیر است. از مار بخواهید که خودش را ببلعد. درخواست از یک نفر که شکل و قالبش را تغییر دهد- یعنی به طرز دیگری فکر کند و چیزهای دیگری بخواهد- درخواستی غیرقابل اجراست زیرا برای تغییر طرز فکر و خواسته‌ها، چیزی که مورد نیاز است طرز فکر و خواسته‌هاست. بنابراین شکل و قالب فرد، خود به خود نمی‌تواند تغییر یابد.
البته برخی تغییرات امکان‌پذیر است امّا در واقع تغییر شکل‌دادن همان شکل و قالب اصلی است. اگر دندان‌های شیر را بکشید، آنچه به دست می‌آورید یک شیر بی‌دندان است نه یک گربه خانگی. تلاش‌های ما برای تغییردادن همسر، دوست یا دیگران ممکن است با موفقیت همراه باشد امّا حاصل کار، یک تغییر شکل ظاهری و سطحی است نه یک تبدیل واقعی.
اعتقاد بر این که مردم اساساً شبیه یکدیگرند ظاهراً محصول قرن بیستم است. این ایده احتمالاً با رشد مردم سالاری در دنیای غرب بی‌ارتباط نیست. اگر آدم‌ها با هم برابرند بنابراین باید شبیه همدیگر هم باشند. فروید اعتقاد داشت انگیزه اصلی همه آدم‌ها شهوت است و آنچه ظاهراً انگیزه متعالی‌تر به نظر می‌رسد نیز نوعی شهوت تغییر شکل یافته است. همکاران و پیروانش با او اختلاف نظر داشتند امّا اغلب آن‌ها ایده یک انگیزه منفرد را حفظ کردند. آدلر (1956) انگیزه همه آدم‌ها را جستجوی قدرت (و بعداً موقعیت اجتماعی) می‌دانست. سالیوان (1940) نیز همچون آدلر غریزه اصلی هر فرد را موقعیت اجتماعی مستحکم عنوان کرده است. و سرانجام هستی‌گرایان (اگزیستانسیالیست‌ها) مانند فروم (1941)، انسان را در جستجوی خویشتن می‌پنداشت. همه این‌ها یک غریزه اصلی را برای همه در نظر گرفته‌اند.
یونگ (1923) مخالف این بود. او می‌گفت که انسان‌ها حتی با وجودی که همه غرایز مشابهی دارند امّا اساساً با یکدیگر متفاوتند. هیچکدام از غریزه‌ها مهم‌تر از دیگری نیست. آنچه مهم است اولویت ما برای چگونگی «عمل» است و این اولویت، ویژگی و صفت‌خاصه هر فرد را تعیین می‌کند. یونگ مفهوم «سنخ‌های کارکردی» یا «سنخ‌های روان‌شناختی» را ابداع کرد. به نظر او دو نوع سازمان شخصیت وجود دارد: درون‌گرایی و برون‌گرایی. درون‌گراها بر دنیای درونی افکار، الهام‌ها، هیجانات و احساس‌ها تمرکز می‌کنند. برون‌گراها به دنیای خارج، افراد دیگر و مادیات توجه دارند. به عقیده یونگ، هر شخص ترکیبی از هر دو آن‌ها را دارد.
تقریباً در همان زمان، یک روان‌پزشک اروپایی دیگر به نام کرچمر (1925) گفت که تفاوت‌های اساسی در خلق و خوی افراد وجود دارد. او انسان‌ها را از نظر خلق و خو به دو گروه متضاد تقسیم‌بندی کرد: اسکیزوئید (درون‌نگر، مستعد خیال‌پردازی، از نظر هیجانی سرد، بی‌نیاز از دیگران و دوری‌گزین) و سیکلوئید یا ادواری (حالات متناوب افزایش و کاهش فعالیت روانی و حرکتی). گفته‌های کرچمر بسیار شبیه یونگ بود هر چند اصلاحات و تعبیراتی که به کار برده‌اند متفاوت است. نظریات یونگ و کرچمر از نظر تفاوت انسان‌ها تقریباً نادیده گرفته شد و آن‌ها که عقیده بر مشابهت انسان‌ها داشتند اکثریت مطلق را تشکیل می‌دادند.
تفاوت‌هایی که یونگ و کرچمر از آن صحبت می‌کردند از دیرباز شناخته شده بودند. برای مثال بقراط (460 قبل از میلاد) از چهار نوع خلق و خو در بین انسان‌ها صحبت کرده است: دَمَوی (خوش بین، امیدوار)، صفراوی (تحریک‌پذیر، حساس)، بلغمی (سردمزاج، چهره‌پف‌آلود) و مالیخولیائی یا سوداوی (انزواطلب، افکار و خیالات فراوان). از آن زمان تا کنون نیز بسیاری بر تفاوت‌های شخصیت و خلق و خو تاکید کرده‌اند که همگی نادیده گرفته شده است. به نظر می‌رسد که برای ما یک دلیل ذاتی و درونی وجود دارد که همه را شبیه به هم بدانیم. با وجودی که متفاوت دانستن مردم از یکدیگر دارای مزایای زیادی است، پس چرا از آن غفلت می‌کنیم؟
از دیگر کوشندگان این راه ایزابل مایرز (1962) بود که سنخ‌شناسی و طبقه‌بندی را وارد زندگی کرد. نظریه او در مورد تعیین نوع شخصیتی افراد، راه را برای این گونه پژوهش‌ها باز کرد. او با ابداع شاخص نوع شخصیتی مایرز- بریگز، ده‌ها سال پژوهش توسط موسسه پژوهشی «خدمات آزمون آموزشی» را امکان‌پذیر ساخت و نظریه «سنخ‌های کارکردی» یونگ را در دسترس افراد قرار داد.
فرض کنید انسان‌ها، همان گونه که یونگ و کرچمر اعتقاد داشتند، با یکدیگر تفاوت داشته باشند. در این صورت هنگامی که تفاوت‌های دیگران را عیب و نقص تلقی کنیم، رفتار خشونت‌آمیزی با آن‌ها در پیش می‌گیریم. در این فرایند عدم درک دیگران، ما توانایی خود برای پیش‌بینی کاری که آن‌ها انجام خواهند داد را نیز کنار می‌گذاریم.
خلاصه آن که تفاوت‌ها را به صورت عیب و نقص ندیدن، به مقدار زیادی کار نیاز دارد که هر فرد باید بر روی خود انجام دهد.

ایده های جالب ۵

 
22/10/1387
: تاریخ good thing: فرستنده 
 
 
 اگه دسته من بود یه چیز می‌ساختم که ذهن رو از اتفاقات بد پاک کنه و چیزای خوب رو بذاره بمونه.ایده: 
    
.
 
21/10/1387
: تاریخ فریاد خاموش: فرستنده 
 
 
 هرگاه در زندگی جوش آوردی مثل زودپز سوت بزن.ایده: 
    
.
 
15/10/1387
: تاریخ مصطفی: فرستنده 
 
 
 هر روز در اطراف ما هزاران سیب از درخت به زمین می‌افتد اما آنچه وجود ندارد دیدگاه نیوتنی است. ((استراتژی اثربخش))ایده: 
    
.
 
04/10/1387
: تاریخ دختر خوب: فرستنده 
 
 
 سعی کنید در یک لحظه خودتان را از نگاه دیگران ببینید و تصور کنید. خیلی حس عجیبیه...ایده: 
    
.
 
30/09/1387
: تاریخ نسرین: فرستنده 
 
 
 میگن فردا را کسی ندیده ولی همه فردا را دیدن. مگه امروز فردای دیروز نیست؟ایده: 
    
.
 
26/09/1387
: تاریخ sahar: فرستنده 
 
 
 وقتی کسی نیست که بهش فکر کنی به آسمان بیندیش چون در آنجا همیشه کسی هست که به تو فکر می‌کند.ایده: 
    
.
 
25/09/1387
: تاریخ samantha: فرستنده 
 
 
 همانطور که موبایل‌ها با هم از طریق مادون قرمز و بلوتوث متصل هستند سایر وسایل هم مرتبط بشن!ایده: 
    
.
 
25/09/1387
: تاریخ محمود: فرستنده 
 
 
 برای رسیدن به هدف کافیه اول از تمام وجودت بهش اعتقاد داشته باشی آنوقت برای اون تلاش کنی.ایده: 
    
.
 
24/09/1387
: تاریخ سیمین: فرستنده 
 
 
 آدم می‌تونه هم دایره باشه هم یه خط راست، انتخاب با خودمونه که تا ابد دور خودمون بچرخیم یا که تا بینهایت ادامه بدیم!ایده: 
    
.
 
23/09/1387
: تاریخ عاطفه: فرستنده 
 
 
 ایده‌ها رو خوندم - کی ایده اشو امتحان کرده کی به حرفهایی که زده عمل کرده و چه طوری. من دلم می‌خواهد یه ایده بدم بگم هر کی تونسته با یک ایده مسیر زندگیشو عوض کنه بگه چه جوری؟ می‌خوام بگم اگه ایده بدیم و بقیه یا خودمون راه رسیدن به اونو یاد بگیریم اون موقع پیشرفت حاصل می‌شه.ایده: 
    
.

ویلون‌نوازى در مترو

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردى وارد ایستگاه متروى واشینگتن دی‌سى شد و شروع به نواختن ویلون کرد.
این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ‌ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر براى رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالى متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌اى توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود به راه افتاد.
یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمى بی‌‌‌آن‌‌ که توقف کند یک اسکناس یک دلارى به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله به راه خود ادامه داد.
چند دقیقه بعد، مردى در حالی‌که گوش به موسیقى سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولى ناگهان نگاهى به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد.
کسى که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌اى بود که مادرش با عجله و کشان‌کشان به ‌همراه می‌‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشاى ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم‌تر کشید وکودک در حالی‌ که همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، به همراه مادر به راه افتاد. این صحنه، توسط چندین کودک دیگر نیز به همان ترتیب تکرار شد. و والدین‌شان بلا استثناء براى بردنشان به زور متوسل شدند.
در طول مدت ۴۵ دقیقه‌اى که ویلون‌زن می‌نواخت، تنها شش نفر، اندکى توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آن ‌که مکثى کرده باشند، و سى و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتی‌ که ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسى متوجه شد، نه کسى تشویق کرد، و نه کسى او را شناخت.
هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن جاشوا بل یکى از بهترین موسیقیدانان جهان و نوازنده‌ یکى از پیچیده‌ترین قطعات نوشته شده براى ویلون می‌باشد.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکى از تئاترهاى شهر بوستون، برنامه‌اى اجرا کرده بود که تمام بلیط‌هایش پیش‌فروش شده بود و قیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.
این یک داستان حقیقى است. نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط روزنامه واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، و بخشى از تحقیقات اجتماعى براى سنجش توان شناسایى، سلیقه و اولویت‌‌هاى مردم بود.
نتیجه: آیا ما در شرایط معمولى و ساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده و درک زیبایى هستیم؟ لحظه‌اى براى قدر‌دانى از آن توقف می‌کنیم؟ آیا نبوغ و استعدادها را در یک شرایط غیر منتظره می‌توانیم شناسایى کنیم؟
یکى از نتایج ممکن این آزمایش می‌تواند این باشد:
اگر ما لحظه‌اى فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکى از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکى از بهترین قطعات نوشته شده براى ویلون است گوش فرا دهیم، چه چیزهاى دیگرى را داریم از دست می‌دهیم؟