خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

نقل قولى از یک نویسنده


این هم نقل قولى از سامرست موام نویسنده معروف:
«سه قانون براى نوشتن یک رمان وجود دارد که متاسفانه هیچکس آنها را نمى داند.»
 

خاطره اى از ژان پل ساتر

کروز ژان پل سارتر فیلسوف نامدار فرانسوى در کافه اى نشسته بود. خدمتکار نزد او آمد و پرسید چیزى براى نوشیدن مى خواهید؟ سارتر گفت لطفاً یک فنجان قهوه با شکر و بدون خامه. خدمتکار رفت و چند لحظه بعد برگشت و گفت: ببخشید آقاى سارتر. متاسفانه خامه نداریم. دلتان مى خواهد قهوه تان را بدون شیر بیاورم؟
 

سریعترین پدر


 

سه تا دانش آموز در حیاط مدرسه با هم درباره پدرانشان صحبت مى کردند. 
اولـى گـفت:  پدر من سریعترین دونده است.  او با تیر و کمان تیرى به سمت هدف مى اندازد و شروع به دویدن مى کند و خودش زودتر به هدف مى رسد. 
دومى گفت:  این که چیزى نیست.  پدر من شکارچیه.  او با تفنگ به سمت هدف شلیک مى کند و خودش زودتر از تیر به هدف مى رسد. 
سومى گفت:  بیخود با هم جر و بحث نکنید.  شما معنى سرعت را هنوز درست نفهمیده اید.  پدر من کارمند دولته. ساعت ٥/٤ کارت خروجش از اداره را میزنه و ساعت سه و چهل و پنج دقیقه خونه است. 

 

توصیه‌هاى دکتر

خانمى همراه شوهرش به مطب دکتر رفت. دکتر بعد از معاینه  مرد از زنش خواست در اطاق دکتر باقى بماند و مرد از اطاق بیرون رفت.
دکتر به زن گفت: «شوهر شما بیمارى خطرناکى دارد. در اثر این بیمارى، به افسردگى و اضطراب شدیدى هم دچار شده است. اگر کارهایى که مى ‌گویم را انجام ندهید مطمئناً خواهد مرد.»
سپس افزود: «هر روز صبح، صبحانه  کامل و سالمى براى او فراهم کنید. با او خوشرفتارى کنید و کارى نکنید که ناراحت شود. براى ناهارش یک غذاى رژیمى تهیه کنید و براى شام هم سالاد فصل و یک غذاى سبک تدارک ببینید. وقتى شوهرتان از سرکار به خانه می‌آید با او بحث نکنید چون احتمالاً خسته است و حوصله  بحت و بگو مگو ندارد. مشکلاتتان را هم براى او بازگو نکنید چون اضطرابش را بدتر خواهد کرد. خلاصه سعى کنید به هر ترتیبى که مى ‌‌توانید رضایت او را جلب کنید. اگر این کارهایى که گفتم را براى ١٠ ماه تا یکسال انجام دهید، فکر مى کنم شوهرتان سلامتیش را دوباره به دست خواهد آورد.»
در راه برگشت به خانه، مرد با نگرانى از زنش پرسید: دکتر در مورد بیمارى من چى گفت؟ زن گفت: «هیچى. گفت دارى مى میرى!»
 

ارتباط فیلم های سینمایی با زندگی سخت دانشجویان!

شماره دانشجویی : مدرک جرم
اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم
روز پرداخت وام دانشجو : روز فرشته
دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد
دانشجوی مشروطی : مردی که موش شد
آینده تحصیل کرده : دست فروش
کلاس های ساعت 12-2: خواب وبیدار
رئیس دانشگاه : مرد نامرئی
شهریه  دانشجویان : تاراج
استاد راهنما : گمشده
به دنبال سرویس : دونده
ازدواج دانشجوئی : عروسی خوبان
دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده
بوفه دانشگاه : غارتگران
سرویس دانشگاه : اتوبوسی بسوی مرگ
امید به بهبود اوضاع : توهم
گردهمایی استادان : دسیسه
پاس کردن یک درس: یکبار برای همیشه
علت نیافتن بعضی از دانشجویان : رابطه پنهان
رئیس دانشکده : سناتور
التماس برای نمره : اشک کوسه
امور دانشجویان : سایه شوگان
سوار شدن به اتوبوس : یورش
ترم آخر : بوی خوش زندگی
پایان نامه : زندگی دیگر هیچ
سالهای پیش از دانشگاه : آن روزهای خوش
دانشجوی تازه وارد : هالوی خوش شانس
ثبت نام ترم جدید : ده فرمان
دانشجوی پزشکی : به خاطر یک مشت دلار
دانشجوی ادبیات : نان و شعر
وام تحصیلی : جهیزیه رباب
خانواده دانشجویان : بینوایان
دانشگاه آزاد : جیب برها به بهشت نمی روند
دانشجوی مدل رپی : الو، الو، من جوجوام
دانشجوی فوق لیسانس : قهرمان قهرمانان
انتخاب درس افتاده : زخم کهنه
اولین امتحان : اولین خون
شب امتحان : امشب اشکی میریزد
مراقبین امتحان : سایه عقاب
شاگرد اول کلاس : مردی که زیاد می دانست
تقلب : عملیات سری
تدریس در دانشگاه : تجارت
روز دریافت کارنامه : روز واقعه
تعطیلات بین ترمی : روزهای خوب زندگی
دانشجوی فارغ التحصیل : دیوانه از قفس پرید
انصراف دادن : فرار بسوی خوشبختی
ادامه تحصیل تا دکترا : دیدار در استانبول
وعده رئیس دانشگاه : بلوف تصویه حساب : خط پایان
شیرینی گرفتن از فارغ تحصیلی : ضربه آخر
عمر دانشجو : بر باد رفته

نرخ ویزیت وکیل

یک مشترى براى اولین بار وارد دفتر یک وکیل شد. 
مشترى:  ببخشید،   نرخ مشورت با شما چقدره؟
وکیل:  ١٠٠ هزار تومان براى سه سوال.
مشترى:  فکر نمى کنید کمى گرون باشه؟
وکیل:  چرا.  همینطوره.  سوال سوم تون چیه؟