خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

آدم ها و کتابها

بعضى از آدم‌ها جلد زرکوب، بعضى جلد ضخیم و بعضى جلد نازک و بعضى‌ها اصلا جلد ندارند.
بعضى از آدم‌ها ترجمه شده‌اند و بعضى‌ها تفسیر مى‌شوند.
بعضى از آدم‌ها با کاغذ کاهى و نامرغوب چاپ مى‌شوند و بعضى با کاغذ خارجى.
بعضى از آدم‌ها تجدید چاپ مى‌شوند و بعضى‌ها فقط یک بار چاپ مى‌شوند و بعضى از آدم‌ها فتوکپى آدم‌هاى دیگرند.
بعضى از آدم‌ها داراى صفحات سیاه و سفیدند و بعضى از آدم‌ها صفحات رنگى و جذاب دارند.
بعضى از آدم‌ها تیتر و فهرست دارند و روى پیشانى بعضى از آدم‌ها نوشته‌اند: حق هرگونه کپى‌بردارى و استفاده بدون اجازه ممنوع و محفوظ است.
بعضى از آدم‌ها قیمت روى جلد دارند بعضى‌ها با چند درصد تخفیف به فروش مى‌رسند و بعضى از آدم‌ها بعد از فروش پس گرفته نمى‌شوند.
بعضى از آدم‌ها را باید جلد گرفت بعضى‌ها را مى‌شود توى جیب گذاشت و بعضى‌ها را توى کیف و بعضى‌ها را روى قفسه قرار داد.
بعضى از آدم‌ها نمایشنامه‌اند و در چند پرده نوشته و اجرا مى‌شوند و بعضى‌ها فقط جدول و سرگرمى‌اند و بعضى‌ها معلومات عمومى.
بعضى از آدم‌ها خط‌خوردگى و خط‌زدگى دارند و بعضى‌ها غلط چاپى و بعضى‌ها غلط املایى فراوانى دارند.
از روى بعضى از آدم‌ها باید مشق و از روى بعضى از آن‌ها باید جریمه نوشت.
بعضى از آدم‌ها در کلاس‌ها تدریس مى‌شوند و بعضى‌ها ممنوع بوده و مخفیانه دست به دست مى‌شوند.
بعضى از آدم‌ها را باید چندین بار خواند تا معنى آن‌ها را فهمید و بعضى‌ها نخوانده قابل فهم هستند.
بعضى از آدم‌ها را باید نخوانده دور انداخت و بعضى‌ها را همیشه باید با خود همراه نمود.
بعضى از آدم‌ها تفرقه‌انداز هستند و بعضى‌ها بانى وحدت و همبستگى.
بعضى از آدم‌ها به نام دیگران چاپ مى‌شوند و بعضى‌ها قبل از چاپ به فروش مى‌رسند.
بعضى از آدم‌ها در قفسه خاک مى‌خورند و بعضى‌ها در انبار بایگانى شده‌اند.
بعضى از آدم‌ها تاریخى‌اند و از گذشته صحبت مى‌کنند و بعضى‌ها آینده نگرند و به آینده مى‌پردازند.
بعضى از آدم‌ها لطیفه‌اند و بعضى‌ها بى‌روح‌اند و خسته‌کننده.
بعضى از آدم‌ها سیاسى‌اند و در هر نوبت چاپ، رنگى دیگر به خود مى‌گیرند.
بعضى آدم‌ها منبع و ماخذ ندارند و بعضى‌ها منبع و مرجع دیگرانند.
بعضى از آدم‌ها شیرازه ندارند و زود از هم مى‌پاشند و بعضى‌ها شیرازه‌شان میخ دارد و قبل از میخ کهنه و پاره مى‌شوند.
بعضى از آدم‌ها با محتوا هستند و بعضى‌ها بى‌محتوا و پوچ‌اند و فقط براى امرار معاش.
بعضى از آدم‌ها ماندگارند و بعضى‌ها در چاپخانه مى‌مانند و بازیافت مى‌شوند.
بعضى آدم‌ها هویت ندارند و بى‌نام و نشان‌اند و بعضى‌ها چندین نویسنده دارند.
بعضى از آدم‌ها در کتابخانه نگهدارى مى‌شوند و بعضى‌ها در پیاده‌رو خیابان به فروش مى‌رسند.
بعضى آدم ها را کادو مى‌گیرند و هدیه مى‌دهند.
بعضى آدم‌ها را به مفت هم نمى‌خرند و بعضى‌ها از موزه‌ها به سرقت مى‌روند.
بعضى از آدم‌ها بدون مجوز چاپ مى‌شوند و بعضى‌ها نیاز به مجوز ندارند و بعضى‌ها تا ابد مجوز چاپ نمى‌توانند اخذ کنند.
بعضى از آدم‌ها خاطره‌اند و بعضى‌ها یادداشت شخصى.
بعضى آدم‌ها در مدح دیگران نوشته مى‌شوند و بعضى‌ها در بدگویى دیگران.
بعضى از آدم‌ها افسانه‌اند و بعضى‌ها رمان و بعضى‌ها داستان.
بعضى آدم‌ها مذهبى‌اند و بعضى‌ها لامذهب و خیلى‌ها در این میان.
بعضى از آدم‌ها احساسات دیگران را جریحه‌دار مى‌کنند و بعضى‌ها به دیگران احترام مى‌گذارند.
بعضى از آدم‌ها به دیگران توهین مى‌کنند و بعضى‌ها توهین را به جان مى‌خرند.
بعضى از آدم‌ها به زور بر دیگران تحمیل مى‌شوند و بعضى‌ها خود به میان دیگران مى‌روند.
بعضى از آدم‌ها چند جلدى و قطورند و بعضى‌ها تک جلدى و لاغر.
بعضى از آدم‌ها از جنگ مى‌گویند و بعضى از صلح و صفا.
بعضى از آدم‌ها از شادى سخن مى‌گویند و بعضى‌ها از غم.
و......................

ما از کدام دسته‌ایم؟


آیا می دانید که...؟

آیا می دانید که ؟

?. آیا میدانستی که زرافه تار صوتی ندارد و لال است و نمیتواند هیچ صدایی از خود در آورد ؟!

 2. آیا میدانستی که موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا میکنند ، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند !؟

 3. آیا میدانستی که جنین بعد از هفته هفدهم خواب هم میتواند ببیند ؟!

 4. آیا میدانستی که گربه و سگ هر کدام پنج گروه خونی دارند و انسان چهار گروه ؟!

 5. آیا میدانستی که روباهها همه چیز را خاکستری میبینند ؟!

6. آیا میدانستی که اسبها در مقابل گاز اشک آور مصون اند ؟!

7. آیا میدانستی که زرافه ایستاده وضع حمل می‌کند و نوزادش از فاصله 180 سانتی متری به زمین میافتد ؟!

8. آیا میدانستی که 1300 کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد ؟!

9. آیا میدانستی که رود دجله به خلیج فارس میریزد ؟!

10. آیا میدانستی که 85% گیاهان در اقیانوسها رشد میکنند ؟!

11. آیا میدانستی که اولین تمبر جهان در سال 1840 در انگلستان به چاپ رسید ؟!

12. آیا میدانستی که سریعترین پرنده شاهین است و میتواند با سرعت 200 کیلومتر در ساعت پرواز کند ؟!

13. آیا میدانستی که اولین اتوموبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران کرد ؟!

14. آیا میدانستی که قدرت بینایی جغد 82 برابر قدرت دید انسان است ؟!

15. آیا میدانستی که در شیلی منطقه ی صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است ؟!

16. آیا میدانستی که هر 50 ثانیه یک نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا میشود ؟!

17. آیا میدانستی که وزن اسکلت انسان بالغ سیزده تا پانزده کیلوگرم است ؟!

18. آیا میدانستی که خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می‌ایستد حدود سه متر است ؟!

19. آیا میدانستی که زرافه میتواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند ؟!

20. آیا میدانستی که خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که می‌توانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند ؟!

21. آیا میدانستی که اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها هفتاد متر اضافه می شود و در این صورت یک چهارم خشکیهای کره زمین زیر آب میرود ؟!

22. آیا میدانستی که کبد یا جگر تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد میکند ؟!

23. آیا میدانستی که میزان انرژی که خورشید در یک ثانیه تولید میکند ، برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان به مدت یک میلیون سال کافی است ؟!

24. آیا میدانستی که هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند ؟!

25. آیا میدانستی که اگر در یک سال هیچ یک از نسلهای یک جفت مگس نر و ماده از بین نروند ، حجم مگسهای متولد شده با حجم کره زمین برابر میشود ؟!

26. آیا میدانستی که رودی در کامبوج شش ماه سال ازشمال به جنوب و شش ماه دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد ؟!

27. آیا میدانستی که طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست ؟!

28. آیا میدانستی که سریع ترین عضله بدن انسان زبان است ؟!

29. آیا میدانستی که شبکه چشم 135 میلیون سلول احساس دارد که مسوولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد ؟!

30. آیا میدانستی که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟!

31. آیا میدانستی که در برج ایفل دو میلیون و نیم پیچ به کار رفته است ؟!

32. آیا میدانستی که طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است ؟!

33. آیا میدانستی که هشت پا با وجود داشتن بدنی بزرگ میتواند از سوراخی به قطر پنج سانتیمترعبور کند ؟!

افکار ما

حیوانات به سادگى به ما نشان می‌دهند که چطور می‌توان «محدودیت‌هاى ذهنی» تحمیل شده را پذیرفت. «کک»، «فیل» و «دلفین» مثال‌هاى خوبى هستند. «کک»ها حیوانات کوچک جالبى هستند، آنها گاز می‌گیرند و خیلى خوب می‌پرند. آن‌ها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند. اگر یک کک را در ظرفى قرار دهیم از آن بیرون می‌پرد. پس از مدتى روى ظرف را سرپوش می‌گذاریم تا ببینیم چه اتفاقى رخ می‌دهد. کک می‌پرد و سرش به در ظرف می‌خورد و با کمى سر درد پایین می‌آید. دوباره می‌پرد و همان اتفاق می‌افتد. این کار مدتى تکرار می‌شود و سرانجام در ظرف را بر می‌داریم، کک دوباره می‌پرد ولى فقط تا همان ارتفاع که سرپوش برداشته شده، درست است که محدودیت فیزیکى رفع شده است ولى کک فکر می‌کند این محدودیت همچنان ادامه دارد. «فیل»‌ها را می‌توان با محدودیت ذهنى کنترل کرد. پاى فیل‌هاى سیرک را در مواقعى که نمایش نمی‌دهند می‌بندند. بچه فیل‌ها را با طناب‌هاى بلند و فیل‌هاى بزرگ را با طناب‌هاى کوتاه، به نظر می‌آید که باید برعکس باشد زیرا فیل‌هاى پرقدرت به سادگى می‌توانند میخ طناب‌ها را از زمین بیرون بکشند ولى این کار را نمی‌کنند علت این است که آنها در بچگى طناب‌هاى بلند را کشیده‌اند و سعى کرده‌اند خود را خلاص کنند. سرانجام روزى تسلیم شده و دست از این کار کشیده‌اند. از آن پس آن‌ها تا انتهاى طناب می‌روند و می‌ایستند. آنها این محدودیت را پذیرفته‌اند. دکتر «ادن رایل» یک فیلم آموزشى در مورد محدودیت‌هاى تحمیلى تهیه کرده است. نام این فیلم «می‌توانید بر خود غلبه کنید» است. در این فیلم یک نوع «دلفین» در تانک بزرگى از آب قرار می‌گیرد. نوعى ماهى که غذاى مورد علاقه دلفین است نیز در تانک ریخته می‌شود. دلفین به سرعت ماهی‌ها را می‌خورد. دلفین که گرسنه می‌شود تعدادى ماهى دیگر داخل تانک قرار می‌گیرند ولى این بار در ظروف شیشه‌اى. دلفین به سمت آنها می‌آید ولى هربار پس از برخورد با محافظ شیشه‌اى به عقب رانده می‌شود پس از مدتى دلفین از حمله دست می‌کشد و وجود ماهی‌ها را ندیده می‌گیرد. محافظ شیشه‌اى برداشته می‌شود و ماهی‌ها در داخل تانک به حرکت در می‌آیند، آیا می‌دانید چه اتفاقى می‌افتد؟ دلفین از گرسنگى می‌میرد در حالیکه غذاى مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولى محدودیتى که دلفین پذیرفته است او را می‌کشد. این محدودیت‌ها در مورد ما انسان‌ها هم وجود دارد و در واقع حاکم بر افکار و زندگى ماست. البته عاملى به نام کنجکاوى در جهت عکس این محدودیت‌ها عمل کرده و ما را از بسیارى از حیوانات مجزا نگاه می‌دارد. با این حال این محدودیت‌هاى ذهنى هستند که حدود و مرزهاى زندگى ما را تشکیل می‌دهند، این طور نیست؟ اگر به این فکر می‌کنید که اینطور نیست، بهتر است نگاهى به فرهنگ خود و فرهنگ ملل دیگر بیاندازید. همه ما فکر می‌کنیم که نکاتى که در فرهنگ و آداب و رسوم ما گفته شده، درست است و باید به آنها عمل کنیم. درحالى که در فرهنگ‌هاى مختلف روش‌هاى متفاوتى براى زندگى وجود دارد. پس آنچه که از نظر ما نادرست است از دید فرهنگى دیگر ممکن است درست باشد. آیا این تنها یک «محدودیت ذهنی» نیست؟ البته باید این را هم خاطر نشان کرد که بسیارى از این محدودیت‌ها شکل دهنده جامعه است و براى حفظ جامعه انسانى کاملاً لازم و ضرورى است، اما تا چه حد آن لازم و تا چه حد آن تنها دست و پاگیر و مانع پیشرفت است؟ براى رسیدن به پاسخ این سوال کافى است که یک بار دیگر نگاهى به خود و زندگى و افکار خود بیاندازید.

 

پرسش و پاسخ


نامت چه بود؟ آدم
فرزند؟ من را نه مادرى نه پدرى. بنویس اولین یتیم عالم خلقت
محل تولد؟ بهشت پاک
محل سکونت؟ زمین خاک
آن چیست برگرده نهادی؟ امانت است
قدت؟ روزى چنان بلند که همسایه خدا. اینک به قدر سایه بختم به روى خاک
اعضاى خانواده؟ حواى خوب و پاک. قابیل خشمناک. هابیل زیرخاک
روز تولد؟ در روز جمعه‌اى. به گمانم که روز عشق
رنگت؟ اینک فقط سیاه. زشرم چنان گناه
چشمت؟ رنگى به رنگ بارش باران که ببارد زآسمان
وزنت؟ نه آنچنان سبک که پرم درهواى دوست نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین
جنست؟ نیمى مرا زخاک نیم دگر خدا
شغلت؟ در کار کشت امیدم به روى خاک
شاکى تو؟ خدا
نام وکیل؟ آن هم فقط خدا
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟ همین!
حکمت؟ تبعید در زمین
همدست در گناه؟ حواى آشنا
ترسیده‌اى ؟ کمى
زچه؟ که شوم اسیر خاک
آیا کسى به ملاقاتت آمده است؟ بلى
که؟ گاهى فقط خدا
دارى گلایه‌ای؟ دیگر گلایه نه، ولى ....
ولى که چه؟ حکمى چنین، آن هم به یک گناه؟!
دلتنگ گشته‌ای؟ زیاد
براى که؟ تنها فقط خدا
آورده‌اى سند؟ بلى
چه؟ دو قطره اشک
دارى تو ضامنی؟ بلى
چه کس؟ تنها کسم خدا
در آخرین دفاع؟ می‌خوانمش، چنان که اجابت کند دعا
 

افکار ما

حیوانات به سادگى به ما نشان می‌دهند که چطور می‌توان «محدودیت‌هاى ذهنی» تحمیل شده را پذیرفت. «کک»، «فیل» و «دلفین» مثال‌هاى خوبى هستند. «کک»ها حیوانات کوچک جالبى هستند، آنها گاز می‌گیرند و خیلى خوب می‌پرند. آن‌ها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند. اگر یک کک را در ظرفى قرار دهیم از آن بیرون می‌پرد. پس از مدتى روى ظرف را سرپوش می‌گذاریم تا ببینیم چه اتفاقى رخ می‌دهد. کک می‌پرد و سرش به در ظرف می‌خورد و با کمى سر درد پایین می‌آید. دوباره می‌پرد و همان اتفاق می‌افتد. این کار مدتى تکرار می‌شود و سرانجام در ظرف را بر می‌داریم، کک دوباره می‌پرد ولى فقط تا همان ارتفاع که سرپوش برداشته شده، درست است که محدودیت فیزیکى رفع شده است ولى کک فکر می‌کند این محدودیت همچنان ادامه دارد. «فیل»‌ها را می‌توان با محدودیت ذهنى کنترل کرد. پاى فیل‌هاى سیرک را در مواقعى که نمایش نمی‌دهند می‌بندند. بچه فیل‌ها را با طناب‌هاى بلند و فیل‌هاى بزرگ را با طناب‌هاى کوتاه، به نظر می‌آید که باید برعکس باشد زیرا فیل‌هاى پرقدرت به سادگى می‌توانند میخ طناب‌ها را از زمین بیرون بکشند ولى این کار را نمی‌کنند علت این است که آنها در بچگى طناب‌هاى بلند را کشیده‌اند و سعى کرده‌اند خود را خلاص کنند. سرانجام روزى تسلیم شده و دست از این کار کشیده‌اند. از آن پس آن‌ها تا انتهاى طناب می‌روند و می‌ایستند. آنها این محدودیت را پذیرفته‌اند. دکتر «ادن رایل» یک فیلم آموزشى در مورد محدودیت‌هاى تحمیلى تهیه کرده است. نام این فیلم «می‌توانید بر خود غلبه کنید» است. در این فیلم یک نوع «دلفین» در تانک بزرگى از آب قرار می‌گیرد. نوعى ماهى که غذاى مورد علاقه دلفین است نیز در تانک ریخته می‌شود. دلفین به سرعت ماهی‌ها را می‌خورد. دلفین که گرسنه می‌شود تعدادى ماهى دیگر داخل تانک قرار می‌گیرند ولى این بار در ظروف شیشه‌اى. دلفین به سمت آنها می‌آید ولى هربار پس از برخورد با محافظ شیشه‌اى به عقب رانده می‌شود پس از مدتى دلفین از حمله دست می‌کشد و وجود ماهی‌ها را ندیده می‌گیرد. محافظ شیشه‌اى برداشته می‌شود و ماهی‌ها در داخل تانک به حرکت در می‌آیند، آیا می‌دانید چه اتفاقى می‌افتد؟ دلفین از گرسنگى می‌میرد در حالیکه غذاى مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولى محدودیتى که دلفین پذیرفته است او را می‌کشد. این محدودیت‌ها در مورد ما انسان‌ها هم وجود دارد و در واقع حاکم بر افکار و زندگى ماست. البته عاملى به نام کنجکاوى در جهت عکس این محدودیت‌ها عمل کرده و ما را از بسیارى از حیوانات مجزا نگاه می‌دارد. با این حال این محدودیت‌هاى ذهنى هستند که حدود و مرزهاى زندگى ما را تشکیل می‌دهند، این طور نیست؟ اگر به این فکر می‌کنید که اینطور نیست، بهتر است نگاهى به فرهنگ خود و فرهنگ ملل دیگر بیاندازید. همه ما فکر می‌کنیم که نکاتى که در فرهنگ و آداب و رسوم ما گفته شده، درست است و باید به آنها عمل کنیم. درحالى که در فرهنگ‌هاى مختلف روش‌هاى متفاوتى براى زندگى وجود دارد. پس آنچه که از نظر ما نادرست است از دید فرهنگى دیگر ممکن است درست باشد. آیا این تنها یک «محدودیت ذهنی» نیست؟ البته باید این را هم خاطر نشان کرد که بسیارى از این محدودیت‌ها شکل دهنده جامعه است و براى حفظ جامعه انسانى کاملاً لازم و ضرورى است، اما تا چه حد آن لازم و تا چه حد آن تنها دست و پاگیر و مانع پیشرفت است؟ براى رسیدن به پاسخ این سوال کافى است که یک بار دیگر نگاهى به خود و زندگى و افکار خود بیاندازید.

 

عکس العمل آدمهاى مختلف


فرض کنید به اتفاق دو نفر دیگر در یک هواپیماى در حال سقوط نشسته اید و تنها یک چتر نجات وجود دارد.  شما چه مى کنید؟ 
عکس العمل آدمهاى مختلف به قرار زیر است: 
آدم بدبین:  چتر نجات را قبول نمى کند چون فکر مى کند به علت بلد نبودن چتر بازى،   اگر با چتر بیرون بپرد هم مى میرد. 
آدم خوش بین:  چتر نجات را قبول نمى کند چون مى داند قبلاً هم عده اى در سقوط هواپیما جان سالم
به در برده اند. 
آدم پشت گوش انداز:  با دو نفر دیگر بر سر استفاده از چتر نجات مونوپولى بازى مى کند. 
آدم دیوانسالار:  از دو نفر دیگر مى خواهد یک مطالعه امکان سنجى در مورد استفاده از چتر نجات در هواپیماهاى چند موتوره به هنگام شرایط اضطرارى انجام دهند. 
کامپیوتر دان:  یک ماشین طراحى مى کند که بتواند درست مثل آدم،   چتر نجات را باز کند. 
ریاضیدان:  چتر نجات را قبل از این که ثابت شود در تمام حالات درست کار مى کند،   قبول نمى کند. 
مهندس:  از پـرده هـاى داخـل کـابین هواپیما و خلال دندانهاى موجود در هواپیما یک چتر نجات دیگر درست
مى کند. 
دکتر:  به دو نفر دیگر مى گوید هنوز به آزمایشات بیشترى نیاز دارند.  سپس چتر نجات را بر مى دارد و براى تنظیم وقت ملاقات بعدى بیرون مى پرد. 
وکیل:  چتر نجات را بر مى دارد و بیرون مى پرد تا بتواند به خانواده دو نفر دیگر کمک کند تا از شرکت هواپیمایى شکایت کنند و غرامت بگیرند. 
قاضی:  بعد از این که به دو نفر دیگر حق داشتن چتر نجات را یادآورى مى کند،   چتر نجات را بر مى دارد و بیرون مى پرد. 
اقتصاددان:  حق قانونى و منطقى خودش مى داند که چتر نجات را بردارد و بیرون بپرد.  قانون عرضه و تقاضا مشکل دو نفر دیگر را حل خواهد کرد. 
مدیر:  در حالى که چتر نجات را برداشته و دارد بیرون مى پرد از دو نفر دیگر مى خواهد که بیشتر کار کنند و توقع اضافه کار هم نداشته باشند. 
مشاور:  چتر نجات را بر مى دارد و قبل از این که بیرون بپرد به دو نفر دیگر مى گوید نگران نباشید زیرا زمان زیادى طول نخواهد کشید تا آنها یاد بگیرند که چگونه موتور هواپیما را درست کنند. 
فیلسوف:  از آن دو نفر مى پرسد از کجا مى دانند که چتر نجات واقعاً وجود دارد. 
معلم:  چتر نجات را به آنها مى دهد و ازشان مى خواهد بعداً گزارشى در مورد چگونگى عملکرد چتر نجات براى او بنویسند. 
زبانشناس:  دستورالعمل استفاده از چتر نجات را به هر چهار زبان که نوشته شده مى خواند. 
نقاش مدرن:  چتر نجات را به دیوار هواپیما آویزان مى کند و زیر آن امضاء مى کند.  
روانشناس:  از دو نفر دیگر سوال مى کند که شکل چتر نجات چه چیزى را به یاد آنها مى آورد.