خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خبر خوش

روزى رابرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینى، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانى لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می‌شود تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتى، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می‌رفت که زنى به وى نزدیک می‌شود. زن پیروزیش را تبریک می‌گوید و سپس عاجزانه می‌افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیمارى سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالاى بیمارستان نیست.
دوونسنزو تحت تاثیر حرف‌هاى زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالى که آن را توى دست زن می‌فشارد گفت: براى فرزندتان سلامتى و روزهاى خوشى را آرزو می‌کنم.
یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایى مشغول صرف ناهار بود که یکى از مدیران عالی‌رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می‌شود و می‌گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه‌هاى مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنى صحبت کرده‌اید و چک قهرمانی خود را به او بخشیده‌اید. می‌خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به موت ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز.
دوونسزو می‌پرسد: منظورتان این است که مریضى یا مرگ هیچ بچه‌اى در میان نبوده است.
بله کاملاً همینطور است.
دوونسزو می‌گوید: در این هفته، این بهترین خبرى است که شنیدم.

تفاوت نسل ها

جوانى که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود در یک پارک با مرد مسنى حرف می‌زد و داشت به او توضیح می‌داد که چرا براى نسل گذشته، درک نسل جدید غیرممکن است.
جوان گفت: «شما در دنیاى متفاوتى رشد کرده‌اید. در واقع، در یک دنیاى خیلى ابتدایى. اما ما امروز در دنیاى تلویزیون، هواپیماى جت، سفرهاى فضایى، پیاده‌روى انسان بر کره ماه، فرستادن سفینه فضایى به مریخ و .... رشد یافته‌ایم. ما انرژى هسته‌اى، ماشین‌هاى برقى و هیدروژنى، کامپیوترهایى با سرعت پردازش فوق‌العاده زیاد و ... داریم.»
پیرمرد پس از آن که با حوصله تمام حرف‌هاى پسر جوان را شنید گفت: «پسر جان، راست می‌گویى. ما وقتى که جوان بودیم این چیزها را نداشتیم. ما آن‌ها را اختراع کردیم! حالا به من بگو شما براى نسل بعد از خودتان چکار دارید می‌کنید؟»
 

جواب معما

جاسم پدر زن قاسم میشه

عشق بورزید تا به شما عشق بورزند

روزى روزگارى پسرک فقیرى زندگى مى‌کرد که براى گذران زندگى و تامین مخارج تحصیلش دستفروشى مى‌کرد. از این خانه به آن خانه مى‌رفت تا شاید بتواند پولى بدست آورد. روزى متوجه شد که تنها یک سکه ١٠ سنتى برایش باقیمانده است و این درحالى بود که شدیداً احساس گرسنگى مى‌کرد. تصمیم گرفت از خانه‌اى مقدارى غذا تقاضا کند. بطور اتفاقى درب خانه‌اى را زد. دختر جوان و زیبائى در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیباى دختر دستپاچه شد و بجاى غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگى شدید پسرک شده بود بجاى آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با طمانینه و آهستگى شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟». دختر پاسخ داد: «چیزى نباید بپردازى. مادر به ما آموخته که نیکى به دیگران را بدون هیچگونه چشمداشتی انجام دهیم.» پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزارى مى‌کنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلى از درمان بیمارى او اظهار عجز نمودند و او را براى ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانى مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلى، جهت بررسى وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهرى به آنجا آمده برق عجیبى در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکى‌اش را بر تن کرد و براى دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر براى نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سرانجام پس از یک تلاش طولانى علیه بیمارى، پیروزى از آن دکتر کلى گردید.
آخرین روز بسترى شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزى نوشت. آنرا درون پاکتى گذاشت و براى زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزى توجه‌اش را جلب کرد. چند کلمه‌اى روى قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا خواند:
«بهاى این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

 

معما؟

برادر زن جاسم دایی زن قاسم میشه.جاسم چه کاره زن قاسم میشه؟

جواب را هفته بعد مینویسم.

اگه کسی جواب رو زودتر خواست به ایمیلش میفرستم.

چه کسی صاحب گورخر است؟


 
 

16 واقعیت زیر را در نظر بگیرید:

1) 5 خانه وجود دارد.

2) انگلیسی در خانه قرمز زندگی می کند.

3) اسپانیایی یک سگ دارد.

4) در خانه سبز قهوه نوشیده می شود.

5) ایتالیایی چای می‌نوشد.

6) خانه سبز، بدون هیچ فاصله‌ای، در سمت راست خانه سفید قرار دارد.

7) کسی که سیگار «کنت» می‌کشد، حلزون دارد.

8) سیگار «وینستون» در خانه زرد کشیده می‌شود.

9) در خانه وسطی، شیر نوشیده می‌شود.

10) فرانسوی در اولین خانه زندگی می‌کند.

11) کسی که سیگار «مارلبورو» می‌کشد، همسایه کسی است که روباه دارد.

12) کسی که سیگار «وینستون» می‌کشد، همسایه کسی است که اسب دارد.

13) کسی که سیگار «مور» می‌کشد، آب پرتقال می‌نوشد.

14) ژاپنی سیگار «پارلمنت» می‌کشد.

15) فرانسوی در همسایگی خانه آبی زندگی می‌کند.

16) در هر خانه، یک ملیت، یک حیوان، یک سیگارکش و یک نوشیدنی قرار دارد.

حال به 2 سوال زیر پاسخ دهید:

الف- چه کسی آب می‌نوشد؟

ب- چه کسی گورخر دارد؟


تذکر

کندی، رئیس جمهور سابق آمریکا، در 21 دقیقه پاسخ درست را پیدا کرد. این زمان برای مدیر بازاریابی یک مجله معروف بین المللی 2 ساعت بود. برای شما چقدر طول کشید؟

 
   
« حدس زده می شود که تنها 1% مردم جهان قادر به حل این آزمون باشند »

به جواب فعلا نگاه نکن.


جواب  
    
           حیوان           سیگار       رنگ خانه         نوشیدنی      ملیت
حلزونکنتقرمزشیرانگلیسی
اسبمارلبورو آبیچایایتالیایی
روباهوینستونزرد
آب
فرانسوی
سگمورسفیدآب پرتقال اسپانیایی
گورخر
پارلمنتسبزقهوهژاپنی