خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

شعری از فدریکو گارسیا لورکا

دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم مى‌بایست زیر باران زندگى می‌کردیم
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغ‌هایمان
شکل‌مان را دگرگون نمى‌کنند
چون در اینصورت حتى یک لحظه همدیگر را به یاد نمى‌آوردیم
خداى رحیم! تو را به خاطر این همه مهربانى‌ات سپاس ...

جا مانده‌ها

ما سه چیز را در دوران کودکى جا گذاشته‌ایم:
• شادمانى بى‌دلیل
• دوست داشتن بى‌دریغ
• کنجکاوى بى‌انتها

هرگز با خودت قهر مکن

به  شیوانا خبر دادند که یکى از شاگردان قدیمى‌اش در شهرى دور، از طریق معرفت دور شده و راه ولگردى را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمى رسید. بدون این‌که استراحتى کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعت‌ها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.
مقابلش ایستاد، سرى تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه مى‌کنى دوست قدیمى؟

شاگرد لبخند تلخى زد و شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقت درس‌هاى شما را نداشتم استاد! حق من خیلى بدتر از اینهاست! شما این همه راه آمده‌اید تا به من چه بگویید؟
شیوانا تبسمى کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو مى‌دانم. آمده‌ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.
شاگرد مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنى این همه راه را به خاطر من آمده‌اید؟
شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلى بیشتر از اینهاست.
درس امروز این است:
هرگز با خودت قهر مکن.
هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنى.
و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنى.
به محض این‌که خودت با خودت قهر کنى دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بى‌اعتنا مى‌شوى و هر نوع بى‌حرمتى به جسم و روح خودت را مى‌پذیرى.
همیشه با خودت آشتى باش و همیشه براى جبران خطاها به خودت فرصت بده.
تکرار مى‌کنم: خودت آخرین نفرى باش که در این دنیا با خودت قهر مى‌کنى ...
درس امروز من همین است.
شیوانا پیشانى شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون این‌که استراحتى کند به سمت دهکده‌اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمى‌اش وارد مدرسه شده و سراغش را مى‌گیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسى تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است.
شیوانا تبسمى کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت: اکنون که با خودت آشتى کرده‌اى یاد بگیر که از خودت طرفدارى کنى.
به هیچکس اجازه نده تو را با یادآورى گذشته‌ات وادار به سرافکندگى کند.
همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.
هرگز مگذار دیگران وادارت سازند دفاع از خودت را فراموش کنى و به تو توهین کنند.
خودت اولین نفرى باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع مى‌کنى.
درس امروزت همین است!
گرچه گذر زمان فرصت عشق ورزیدن را دریغ نمى‌کند، اما مرگ را استثنایى نیست.

عشق واقعی

امیرى به شاهزاده خانمى گفت:
من عاشق توام.
شاهزاده خانم گفت:
زیباتر از من خواهرم است
که در آن سو ایستاده است
نمى‌خواهى او را ببینى؟
امیر برگشت و هیچکس را ندید.
شاهزاده خانم گفت:
تو عاشق نیستى
عاشق واقعى به غیر نظر نمى‌کند.

ساده ترین جواب

شرلوک هلمز و واتسون رفته بودند صحرا نوردى. شب چادر زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه‌هاى شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت:  نگاهى به آن بالا بینداز و به من بگو چه مى‌بینى؟
واتسون گفت: میلیون‌ها ستاره مى‌بینم.
هولمز گفت: چه نتیجه مى‌گیرى؟
واتسون گفت: ازلحاظ روحانى نتیجه مى‌گیریم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم.
از لحاظ ستاره‌شناسى نتیجه مى‌گیریم که زهره در برج مشترى است، پس باید اوایل تابستان باشد.
از لحاظ فیزیکى، نتیجه مى‌گیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد.
شرلوک هولمز قدرى فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقى بیش نیستى. نتیجه اول و مهمى که باید بگیرى اینست که چادر ما را دزدیده‌اند!

 بله...
 
در زندگى همه ما بعضى وقت‌ها بهترین و ساده‌ترین جواب و راه حل کناردستمونه، ولى این قدر به دور دست‌ها نگاه مى‌کنیم که آن را نمى‌بینیم.