خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

خواندنی و رنگارنگ

هیچ چیز ارزشمند تر از همین امروز نیست

گفته‌هایی از مادر ترزا

• منتظر رهبران نباشید، خودتان به تنهایى اقدام کنید، نفر به نفر.

• من امروز فکر می‌‌کنم که دنیا وارونه است، زیرا در خانه‌ها و زندگى خانوادگى عشق کمى وجود دارد. ما براى لذت بردن از چه‌هایمان و از یکدیگر وقت نداریم.

• عشق در خانه‌ها جوانه می‌‌زند. عشق در خانه‌ها زندگى می‌‌کند. و علت این همه مصیبت و غمى که در جهان امروز داریم همین است. امروز همه در شتاب وحشتناکى بسر می‌‌بریم و به دنبال تولید بیشتر، ثروت بیشتر و ... هستیم. در نتیجه بچه‌ها زمان کمى را با پدر و مادرهایشان می‌گذرانند و پدر و مادرها هم زمان کمى را با هم می‌‌گذرانند و بدین ترتیب، نابودى عشق و صلح جهان از درون خانه‌ها آغاز می‌‌گردد.

• من خدا را در هر انسانى می‌‌بینم. هنگامى که زخم بیمارى را می‌‌شویم حس می‌‌کنم که دارم از خود خدا پرستارى می‌‌کنم. آیا این تجربه جالبى نیست؟

• بدترین نوع فقر،تنهایى و احساس محبوبیت نداشتن است و براى از بین بردن آن باید از درون خانه‌هاى خودمان شروع کنیم.

• اگر به قضاوت کردن درباره دیگران بپردازید، وقتى براى عشق ورزیدن به آنان باقى نمی‌‌‌ماند.

• من مطمئن نیستم که بهشت چه شکلى است امّا چیزى که می‌‌دانم این است که در روز قیامت از ما نمی‌‌‌پرسند چقدر کار خوب در زندگیمان انجام داده‌ایم؟ بلکه از ما خواهند پرسید چقدر کارهایى که کرده‌ایم را با عشق انجام داده‌ایم؟

• کارهاى نیک، پیوندهایى هستند که زنجیره عشق را تشکیل می‌‌دهند.

• در پایان زندگى، قضاوتى که درباره شما می‌‌شود بر این پایه نیست که چند مدرک تحصیلى کسب کرده‌اید، چقدر پول به دست آورده‌اید یا چه کارهاى بزرگى انجام داده‌اید. بلکه بر این پایه خواهد بود که «من گرسنه بودم، شما به من غذا دادید. من برهنه بودم، شما به من لباس دادید. من بی‌‌خانمان بودم، شما مرا به درون خانه‌تان راه دادید.»

 


مادر ترزا      
(١٩١٠-١٩٩٧)

نقل قول هایی از آلبرت انیشتین

هنگامى که با زنى زیبا به مدّت ٢ ساعت صحبت می‌‌‌کنید به نظرتان ٢ دقیقه می‌‌آید.

هنگامى که به مدّت ٢ دقیقه بر روى اجاق داغ می‌‌‌نشینید به نظرتان ٢ ساعت می‌‌‌آید.

این یعنى نسبیت

قانون جاذبه را نمی‌‌‌توان مسئول افتادن آدم‌ها به دام عشق دانست.

فقط دو چیز وجود دارد که نهایتى ندارند: عالم خلقت و حماقت انسان‌ها. و من در مورد اوّلى مطمئن نیستم.

 

اگر نظریه نسبت من اثبات شود، آلمان ادعا می‌‌‌کند که من آلمانى هستم و فرانسه اعلام می‌‌‌کند که من شهروند جهان هستم.

امّا اگر نادرستى نظریه من اثبات شود، فرانسه خواهد گفت که من آلمانى هستم و آلمان اعلام خواهد کرد که من یهودی‌‌ام.

 

دو شیوه براى زندگى کردن وجود دارد. یکى این که فرض کنیم هیچ معجزه‌اى وجود ندارد. و دیگرى این که همه چیز را معجزه بیانگاریم.

 

نگران اشکالاتى که در ریاضیات دارید نباشید. من به شما اطمینان می‌‌‌دهم که اشکالات من بیشتر و بزرگتر است.

همه چیز را می‌‌‌توان به صورت علمى توضیح داد، امّا اگر شما یکى از سمفونی‌‌‌هاى بتهوون را به صورت «تغییرات امواج صوتی» تشریح کنید هیچکس از آن چیزى نمی‌‌‌فهمد و کاملاً بی‌‌معنى خواهد بود.
تخیل مهمتر از دانش است.

میزان عقل و نادانى همه ما نزد خداوند یکسان است.

از وقتى که ریاضیدانان به نظریه نسبیت پرداخته‌اند، خود من دیگر چیزى از آن سر در نمی‌‌‌آورم.

گاهى اوقات یکنفر براى چیزهایى که کس دیگرى به رایگان به دست می‌‌‌آورد، بهاى زیادى می‌‌‌پردازد.

آلبرت اینشتین
تولد: ١٤ مارچ ١٨٧٩ در شهر اولم در آلمان
مرگ: ١٨ اپریل ١٩٥٥ در سن ٧٦ سالگى در شهر پرینستون در آمریکا

نگاه به زندگی از دریچه‌های متفاوت

روزى مرد ثروتمندى دست پسر بچه‌ کوچک خود را گرفت و به تماشاى روستایى ‌برد  تا نشان دهد روستائیان با چه فقر و مشکلاتی زندگى مى‌کنند تا او قدر زندگى‌اى را که دارد بداند.
مرد و پسرش به روستا رفتند و یک شب را در خانه به ظاهر محقر یک خانواده روستایى به سر کردند.
فرداى آن‌ روز که روستا را ترک مى‌کردند، در حال بازگشت، پدر از پسرش پرسید: خوب، پسرم دیدى روستائى‌ها چگونه زندگى مى‌کردند؟
پسر گفت: آرى.
پدر از پسرش پرسید: متوجه شدى زندگى آنان چه حال و هوائى داشت؟
پسر گفت: آرى.
پدر از پسرش پرسید: خوب، حالا نظرت چیست؟
پسر در جواب گفت: تفاوت فوق‌العاده زیادى بین زندگى‌ ما و آن‌ها وجود دارد.
ما در وسط خانه حوضى با یک فواره کوچک داریم، آن‌ها در کنار خانه‌شان یک رودخانه بیکران و پرخروش دارند.
ما در اطاق‌هایمان فانوس‌هاى طلائى و نقره‌اى بر دیوار آویزان کرده‌ایم آن‌ها یک آسمان ستاره و بینهایت فانوس زیبا دارند.
دیوار خانه ما محدود ولى دیوار باغ آن‌ها تا بینهایت ادامه دارد.
چقدر خوشحالم پدر که مرا به آنجا بردى، متشکرم پدر.
تو به درستى به من نشان دادى ما چقدر فقیریم.
 

یک مکالمه در دو جهت

قبل از ازدواج
٠
٠
٠
مرد: آره، دیگه نمی‌‌تونم بیش از این منتظر بمونم.
زن: می‌‌خواهى من از پیشت برم؟
مرد: نه! فکرش را هم نکن.
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته!
زن: آیا تا حالا به من خیانت کردی؟
مرد: نه! چرا چنین سوالى می‌‌کنی؟
زن: منو مسافرت می‌‌بری؟
مرد: مرتب!
زن: آیا منو می‌‌زنی؟
مرد: به هیچوجه! من از این آدما نیستم!
زن: می‌‌تونم بهت اعتماد کنم؟
٠
٠
٠

بعد از ازدواج
همین متن را این دفعه از پائین به بالا بخوانید

حقیقت چیست؟

روزى یک استاد دانشگاه شاگردان خود را به مباحثه طلبید. او در کمال اعتماد به نفس از دانشجویانش پرسید: آیا خداوند همه موجودات را آفریده است؟
یکى از دانشجویان با شجاعت پاسخ داد: بله.
استاد پرسید: هر موجودى را؟
دانشجو جواب داد: بله هر آن چه را که وجود دارد.
استاد گفت: در این صورت این جمله که خداوند شیطان را هم آفریده، درست است. چرا که شیطان هم وجود دارد.
دانشجو نتوانست به این پرسش پاسخ دهد و ساکت ماند.
استاد با حالتى حاکى از احساس خشنودى با خود این طور اندیشید که بار دیگر توانسته است اثبات کند که ایمان و اعتقادات مذهبى چیزى جز افسانه نیست.
در همین حال ناگهان دانشجوى دیگرى دست بلند کرد و پرسید: استاد آیا سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد. آیا تو تا به حال سرما را احساس نکردى؟
دانشجو با کمال احترام پاسخ داد: استاد در واقع سرما وجود ندارد. بر پایه نتایج دستاوردهاى دانش فیزیک، سرما در واقع عبارت است از فقدان کامل یا غیبت کلى گرما. یک شىء را تنها زمانى مى‌توان مورد مطالعه قرار داد که انرژى از خود ساطع کند و انرژى هر جسم به صورت گرما ساطع مى‌شود. بدون گرما اشیاء ساکن و فاقد نیروى جنبش هستند و نمى‌توانند از خود واکنش نشان دهند. اما سرما وجود ندارد. ما خود واژه سرما را ابداع کرده‌ایم تا پدیده فقدان گرما را به کمک آن توصیف کنیم.
دانشجو در ادامه پرسید: تاریکى چطور استاد؟ آیا به نظر شما تاریکى هم وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد.
دانشجو باز گفت: شما بازهم اشتباه مى‌کنید استاد. تاریکى نیز چیزى جز فقدان کامل نور و روشنایى نیست. از نظر فیزیکى مى‌توان نور و روشنایى را مورد مطالعه قرار داد اما تاریکى را خیر. اگر نور را از منشور عبور دهیم، رنگ‌هاى گوناگونى براساس طول موج امواج نورانى از آن خارج مى‌شود. تاریکى نیز عبارتى است که ما از آن براى توصیف حالت فقدان نور استفاده مى‌کنیم.
در پایان دانشجو از استاد پرسید: شیطان چطور؟ آیا شیطان هم وجود دارد؟
خود وى ادامه داد: شیطان نیز بر غیبت خداوند در دل انسانها و حالت دورى از عشق، بخشش و ایمان دلالت دارد. عشق و ایمان همانند نور و حرارت هستند. این دو وجود دارند و فقدان آنها است که شیطان نام گرفته.
این بار نوبت استاد بود که حرفى براى گفتن نداشته باشد.
نام این دانشجو آلبرت اینشتین بود.
 

اصل۱۰-۹۰

نحوه واکنش شما به شرایط و وضعیت‌هایى که در زندگى برایتان پیش مى‌آید، زندگى شما را تغییر خواهد داد.
١٠٪ از زندگى ما را اتفاقاتى که خودمان نقشى در پیش آمدنشان نداریم تشکیل مى‌دهد و ٩٠٪ بقیه بستگى به چگونگى واکنش ما به آن اتفاقات دارد.
به عبارت دیگر، ما کنترلى بر روى ١٠٪ از اتفاقاتى که برایمان روى مى‌دهد نداریم. مثلاً هواپیما دیر مى‌رسد و برنامه‌هاى پیش‌بینى شده ما به هم مى‌خورد و یا یک راننده بى‌احتیاط ممکن است با ما تصادف کند. ما روى این ١٠٪ کنترلى نمى‌توانیم داشته باشیم. امّا قضیه در مورد ٩٠٪ بقیه متفاوت است. آن ٩٠٪ را خودمان تعیین مى‌کنیم.
چگونه؟.... با واکنش‌هایمان.
مثال زیر موضوع را بهتر روشن مى‌سازد:
شما در کنارهمسر و دختر کوچکتان در حال صبحانه خوردن هستید. دخترتان دستش به فنجان چاى مى‌خورد و چاى بر روى پیراهن تمیزى که براى رفتن به اداره پوشیده‌اید مى‌ریزد. شما کنترلى بر روى این اتفاقى که افتاده است نداشتید.
امّا آنچه از این به بعد اتفاق مى‌افتد را واکنش شما به این حادثه تعیین مى‌کند.

سناریوى اول شما بر سر دختر کوچکتان داد مى‌زنید و او را به خاطر کارى که کرده است دعوا مى‌کنید. او به گریه مى‌افتد. بعد رو به همسرتان مى‌کنید و از او به خاطر قرار دادن فنجان، نزدیک لبه میز انتقاد مى‌کنید. سپس بگومگوى کوتاهى با همسرتان در مى‌گیرد. بعد با عجله به اتاق خواب مى‌روید و پیراهنتان را عوض مى‌کنید. دوباره به آشپزخانه بر مى‌گردید و متوجه مى‌شوید دخترتان قهر کرده و صبحانه‌اش را تمام نکرده و براى مدرسه رفتن آماده نشده است. در نتیجه سرویس مدرسه را از دست داده است. همسرتان باید فوراً آماده رفتن به سر کارش شود. بنابراین باید خودتان دخترتان را به مدرسه برسانید. چون خودتان هم دیرتان شده است با سرعت غیرمجاز رانندگى مى‌کنید و سرانجام با ١٥ دقیقه تأخیر و دریافت یک برگ جریمه ١٤ هزار تومانى به مدرسه دخترتان مى‌رسید. دخترتان با عجله از ماشین پیاده مى‌شود و بدون خداحافظى به سوى ساختمان مدرسه مى‌دود. بعد شما به سوى اداره حرکت مى‌کنید و با ٢٠ دقیقه تأخیر به اداره مى‌رسید و متوجه مى‌شوید که یادتان رفته کیف‌تان را همراه بیاورید. روزتان با ناراحتى و عصبانیت شروع شده و در ادامه هم بد و بدتر مى‌شود. شما براى تمام شدن ساعت کار و بازگشت به خانه لحظه‌شمارى مى‌کنید.
هنگامى که به خانه بازگشتید، همچنان رابطه‌تان با همسر و دخترتان سرد است.
چرا؟ ......... به دلیل واکنشى که صبح نشان دادید.

سوال: چرا روز بدى داشتید؟
جواب: الف) علتش چاى بود.
ب) علتش دخترتان بود.
پ) علتش جریمه شدن توسط پلیس بود.
ت) علتش خودتان بودید.
جواب درست گزینه «ت» است.
شما کنترلى بر ریختن چاى روى پیراهنتان نداشتید. امّا واکنشى که در آن ٥ ثانیه نشان دادید علّت خراب شدن روزتان بود.
بیائید با هم سناریوى دیگرى را هم در نظر بگیریم.

سناریوى دوم
چاى روى پیراهن شما مى‌ریزد. دخترتان شروع به گریه کردن مى‌کند. شما به آرامى به او مى‌گویید: «اشکالى ندارد عزیزم. باید دفعه دیگه بیشتر مواظب باشى.» با سرعت به اتاق خواب مى‌روید پیراهنتان را عوض مى‌کنید و کیف‌تان را بر مى‌دارید به آشپزخانه بر مى‌گردید و از پنجره دخترتان را مى‌بینید که به سمت سرویس مدرسه‌اش مى‌رود. او بر مى‌گردد و برایتان دست تکان مى‌دهد و با شما خداحافظى مى‌کند. شما هم به سمت اداره حرکت مى‌کنید و ٥ دقیقه زودتر به سرکار مى‌رسید و با همکارانتان به احوالپرسى و شوخى مى‌پردازید.
تفاوت را متوجه شدید؟
دو سناریوى مختلف که هر دو یک جور شروع شدند ولى پایان متفاوتى داشتند.
چرا؟
به دلیل چگونگى واکنش شما.
شما واقعاً روى ١٠٪ از اتفاقاتى که برایتان مى‌افتد کنترلى ندارید. ولى ٩٠٪ بقیه را واکنش شما تعیین مى‌کند.
در اینجا راه‌هایى براى اجراى اصل ١٠-٩٠ پیشنهاد مى‌کنیم.
اگر کسى نکته‌اى منفى درباره شما گفت، مثل اسفنج نباشید! اجازه دهید این حمله مثل آبى که بر روى شیشه ریخته مى‌شود دفع گردد. نگذارید حرف‌هاى منفى بر روى شما تأثیر بگذارند.
به حوادثى که برایتان پیش مى‌آید، واکنش مناسب نشان دهید. یک واکنش غلط مى‌تواند به از دست دادن یک دوست، اخراج شدن از محل کار، تحت فشار استرس قرار گرفتن و ... بیانجامد. اگر ماشینى جلوى ماشین شما پیچید چگونه واکنش نشان مى‌دهید؟ آرامشتان را از دست مى‌دهید؟ فشار خونتان بالا مى‌رود؟ با او دعوا مى‌کنید؟ ناسزا مى‌گوئید؟ بوق مى‌زنید؟ .... آیا اگر چند ثانیه دیرتر به مقصد برسید آسمان به زمین مى‌آید؟ پس چرا اجازه مى‌دهید حرکت اشتباه یک راننده تمام روزتان را خراب کند.
اگر هواپیما تأخیر دارد و شما به کارتان نمى‌رسید چرا بیخود با پرسنل فرودگاه بحث مى‌کنید؟ آن‌ها که کنترلى روى این مساله ندارند. از وقتى که به دست آورده‌اید براى مطالعه، آشنا شدن با مسافران دیگر و ... استفاده کنید. استرس تنها کارها را خراب‌تر مى‌کند.
اصل ١٠-٩٠ را همیشه به یاد داشته باشید و بیخود عصبانى نشوید. آن را به کار ببندید و نتایجش را ببینید. امتحانش مجانى است. تنها عده کمى این اصل را به کار مى‌بندند. به کار بستن این اصل مى‌تواند زندگى شما را تغییر دهد!